پلاک های بی نشان
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهداء ( سه شنبه 88/2/1 :: ساعت 1:23 عصر )
اسارتشان در آورده است سرمست عشقند ،
عشق خدائی، ببین که با پرتاب آیه آیه وجودشان در بستر جاری زمان چگونه
حیات را تفسیر میکند.
خدایا سرودشان را شنیدی« انالله و اناالیه راجعون» ، فریادشان را شنیدی
« نصرمن الله و فتح غریب» آوایشان را شنیدی « لااله الاالله » نجواشان را شنیدی ،
« فبای آلا ربکما تکذبان» زمزمه شان را شنیدی
« فقاتلو ائمة الکفر» نامشان موحد، کتابشان قرآن ، پیامشان ایمان ، جرمشان قیام ،
راهشان اسلام ، رهبرشان امام ، سلاحشان وحدت ، درسشان جهاد،
سرمایه شان تقوی، مقصدشان شهادت ، معبودشان الله ، فرمانده شان روح الله .
یارانمان ، یارانمان ، آری یارانمان را ربودند که تنها بودیم تنها تر شدیم ،
مهاجران رفته اند و بی انصار شده ایم ،
خدایا ، به ابرها بگو بگریند ، به کوهها بگو بشکافند؛
به دریاها بگو بخروشند ، به طوفانها بگو بشتابند ، به رودها بگو بنالند،
چشمه ها را بگو بجوشند، به آسمان بگو ببارد، بزمین بگو بگرید ، به خورشید بگو نتابد ،
به ماه بگو نیاید ، به ستاره گان بگو نمانند ،
به همه بگو اشک بریزند ، آری اشک بریزند ، ای جنگ ، ای دریا ، ای سرودها ای قله ها،
ای رودها، ای چشمه ها ، ای دشتها، ای بیشه ها ، از چشم خود جاری کنید سیرابها جاری کنید،
خونابه ها جاری کنید.
خدایا ، باز هم به فرشتگانت بگو که خلیفه گانت را در زمین ببینند،
آری «تقوی و عشق را و ایمان را » ایثار و جهد و تلاش و خون جوانان را « یکجا نشانشان ده » .
خدایا ، به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند ،
به علی(ع) بگو که شیعیانش قیامت بپا کرده اند،
به حسین(ع) بگو که خونش همچنان در رگها میجوشد.
بگو که از آن خونها که در دشت کربلا زمین ریخت سروها روئید، ظالمان سروها را بریدند
اما باز همه سروها روئید،
بگو که آن خونها از « خرداد خون داد » تا « شهریور شهید » بر ژاله شد ،
بگو که دستهای عباس(ع) بر پیکر من آویخته است،
بگو که آن خونها به جانان ریخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را می ریزند اما ...
باز هم لاله می روید .
خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند.
با شما هستم ای ابن الوقتها، انقلابیون بعد از انقلاب؛ سرمایه داران ، زراندوزان ، مستکبرین ،
فئودالها،خوانین؛ غربزدهها ، منورالفکران ،انحصارطلبها؛اسلام پناهان؛قشریون؛خمره های قدرت؛
میوه چینها، راحت طلبها، زخم زبان زنها، منافقین ،التقاطیون؛
ای کسانیکه تا دیروز نمی دانستید که سیاست را با (س) می نویسند یا با (ص) ،
ای جریاناتی که جز به خود و هوای نفس ، دیگران را نمی شناسید، و همواره بر چسب می زنید ،
غیبت میکنید و شهیدان را متهم به کفر کردید.
خدایا ، آیا میخواهند از خون شهیدان نردبان قدرت و پست و مقام برای خود بسازند،
نکند که .....نه،نه.خدایا، هرگز ،
اینها که گفتم کفر است؛ مگر میشود خون حسینیان پایمال شود ، مگر میشود علی اکبر و
ابوالفضل و علی اصغر بمیرند،"مگر شهیدان زنده نیستند"
، نه، نه، هرگز، آنها همواره زنده اند، جاویدند، زیرا شهیدند و شهید یعنی حی حاضر ،
ناظر و حضور در تمامی صحنه های حق و باطل.
این چندمین نامه است بابا می نویسم
هرچند یادت نیست اما می نویسم
دیروز هم برگشت خورده نامه هایم
من با امید این نامه هارا می نویسم
امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهر ها ، از آشتی ها می نویسم
خانم معلم ، نمره عالی به من داد
او گفت : من با عشق انشاء می نویسم
مادر برایم قصه ای از کربلا گفت
در نامه ام عین همان را می نویسم
از دختری کوچک که نامش هم رقیه
از تشنگی ، از صبر ، دریا می نویسم
بابا ! دلم ابری ست میل گریه دارد
دلتنگیم را از همین جا می نویسم
این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می نوسیم
لباس خاکی ها | |
ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها همان قبیله که بودند غرق پاکی ها به عشق زنده شدن ،عند ربهم بودن شده ست حاصل آنها زسینه چاکی ها دلیل غربتشان ، اهل خاک بودن ماست نه بی مزار شدن ها ،نه بی پلاکی ها به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها ! |
|
حالا گذشته ها گذشته
و رفته ها رفته اند
و نام جمهوری کافی ست
وگرنه من می دانستم
در فرهنگ ما
همیشه دین بعد از دنیا می آید
گناه هیچ کسی نیست
گناه از کسی ست که آمد و گفت : اقرا
گناه از حسین (ع) بود در میان آن همه کوفه
گناه از نهج البلاغه ی علی ست
وگرنه من می دانستم
که یاوران علی (ع)
همین دیندارانند
که نام دخترانشان دنیاست
وگرنه من می دانستم
اسلام فقط به درد کسانی خواهد خورد
که اسباب بازی شان را می خواهند
حالا گذشته ها گذشته
و رفته ها رفته اند
و پیرمرد ـ چشم و چراغ ما ـ
حالا فقط به دسته گل مقامات خارجی نگاه می کند با درد
گناه از بچه های تخس نبود
که از ریش پدرانشان بالا رفتند
گناه از معاویه ها نبود
و از طلحه ها و زبیرها
گناه از ابوذر بود
و از کسی که در کتاب جغرافیا
به اشتباه نوشت: ربذه
حالا گذشته ها گذشته
و رفته ها رفته اند.
علیرضا قزوه